کفشدوزک
کفشدوزک کوچولو حسابی غصه داره چون که برای دوختن دیگه کفشی نداره سوزنشو گذاشته کنار گل تو باغچه کاشکی براش بیارن یه لنگه کفش کهنه نخهاشو قیچی کرده تا که باشه آماده وقتی کفشی نداره نخها چه سودی داره از اون دورا میادش انگار صدای خش خش داره میاد هزارپا با یه بخچه رو دوشش تو بخچه اش گذاشته هزار تا کفش پاره حالا دیگه کفشدوزک هیچ غصه ای نداره ...
نویسنده :
آبجی
18:56
پاشو پاشوکوچولو
پاشو پاشوکوچولو ازپنجره نگاه کن باچشمان قشنگت به منظره نگاه کن آن بالا بالاخورشید تابیده بر آسمان یک رشته کوه پایین تر پایین ترش درختان نگاه کن آن دورها کبوتری می پرد شاید برای بلبل از گل خبر می برد ...
نویسنده :
آبجی
18:55
این منم
زمستان
زمستونه زمستونه فصل تگرگ و بارونه هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف چه خوبه کودکستان وقتی میشه زمستان کلاغ های سیاه رنگ بخاری های روشن وقتی بارون میباره &nb...
نویسنده :
آبجی
10:44